⬛ در زمانِ قدیم خانی متکبر در چاهِ مستراح افتاد. کسانش طنابی به چاه انداختند و گفتند طناب را به کمر ببندد. خان از پایینِ چاه جواب داد که نمی‌تواند، بالاخره یکی پایین رفت و دید خان تا کمر در کثافت فرو رفته اما با تکبر هر دو دست به کمر زده و شق و رق ایستاده است. با تعجب پرسید: تو که حالت خوب است پس چرا طناب را به کمر نبستی؟ خان با تندی جواب داد: به مستراح افتاده‌ام، از خانی که نیفتاده‌ام.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

uofa ترجمه تخصصی مقالات isi melodiroomchat writer19 علامه حلی5 taravattan BTanIS خلاصه کتاب نظریه های یادگیری دکتر سیف مطالب اینترنتی news